- چپ افتادن
- دشمن شدن و کینه بدل گرفتن
معنی چپ افتادن - جستجوی لغت در جدول جو
- چپ افتادن
- کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشهور شدن، شایع شدن، نشر شدن خبری بی اساس
میسر شدن دست دادن: اگر پا بیفتد، اتفاق خوب یا بدی پیش آمدن: پای بدی برایم افتاد
حادث شدن، روی دادن
قرار گرفتن عضوی که تکان خورده
چشم بر چیزی. واقع شدن نگاه بدان خیره شدن نظر بر کسی یا چیزی دیدن کسی یا چیزی را
تاخیر، عقب افتادن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی
از میان رفتن، نابود شدن، از مد افتادن
غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
با کسی جنگ و جدال کردن، کشمکش کردن، ستیزه کردن
برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن، از بین رفتن
در (تو، به) هچل افتادن کنایه از دچار مخمصه و گرفتاری شدن
در جای خود قرار گرفتن عضوی که تکان خورده و از بند دررفته، به جای خود برگشتن هر چیزی که از محل مخصوص خود بیرون آمده و جا به جا شده باشد
کج افتادن با کسی. بدو بد بین شدن، تصمیم باذیت او گرفتن
بیرون آمدن چرک از جراحت
لج افتادن با کسی. با وی بستیزه برخاستن
لک افتادن چشم. لک آوردن، یا لک افتادن میوه. نرم و شیرین شدن نقطه ای از آن
افتادن، دراز کشیدن: (آصفی، مرغ سحر نعره زنان است هنوز گل بصد ناز قبا کنده و وا افتاه است) (آصفی. بها)
((اُ دَ))
فرهنگ فارسی معین
با محیط یا شغل تازه سازگار شدن، در جای خود قرار گرفتن استخوان جابه جا شده، خوب پخته شدن غذا، به ویژه آش و مانند آن، با تجربه شدن، به کمال رسیدن